×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× به نام هستی بخش جهان دوست داشتن هم نوع بزرگترین هدف پیامبران الهی بوده است که در این راه تلاش وافر نیز داشته اند در این میان پیامبر اعظم اسلام(ص)هدف بعثت خویش را کمال اخلاق اعلام فرموده اند لذا مطالب این وبلاگ بر محور عشق و دوستی همراه با حسن خلق خواهد بود امید است در روند تکامل انسان گام بر داریم تا به سر منزل مقصود که همان سعادت بشر و لقای الله (جل اسمه )می باشد هر آینه موفق باشیم...........آمین
×

آدرس وبلاگ من

tabasom.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/health

نجات عشق

  نجات عشق

http://th09.deviantart.net/fs29/300W/i/2008/103/7/c/Lie_to_me_by_sunset_drive.jpg

    در جزیره­ای زیبا تمام حواس زندگی می­کردند. شادی، غم، غرور، عشق و حتی علم و ثروت.روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت. همه ساکنان جزیره قایق­های خود را آماده کردند و شروع به ترک کردن جزیره کردند. اما عشق می­خواست تا آخرین لحظه بماند، چون او عاشق جزیره بود. وقتی جزیره به زیر آب فرو می­رفت عشق از ثروت که با قایقی باشکوه جزیره را ترک می­کرد کمک خواست و گفت: آیا مرا با قایق خود می­بری؟اما ثروت گفت: قایق من پر از طلا و نقره است و جایی برای تو وجود ندارد.پس عشق از غرور که با یک کرجی در حال دور شدن از  جزیره بود کمک خواست.غرور گفت: من نمی­توانم تو را به قایق خود راه بدهم چون تو خیس و کثیف شده­ای و قایق قشنگ مرا کثیف می­کنی.غم در نزدیکی عشق بود و عشق از او کمک خواست. اما غم با صدای حزن­آلود گفت: آه عشق، من خیلی ناراحتم و احتیاج به این دارم که تنها باشم.  عشق به سراغ شادی رفت و از او خواست تا به او کمک کند.اما شادی  آنقدر غرق شادی و هیجان بود که حتی صدای عشق را نشنید.آب هر لحظه بالاتر می­آمد و عشق دیگر ناامید شده بود که ناگهان صدایی سالخورده گفت: بیا عشق من تو را خواهم  برد.عشق آنقدر خوشحال بود که فراموش کرد نام پیرمرد را بپرسد و  سریع خود را داخل قایق انداخت و جزیره را ترک کرد. وقتی به خشکی رسیدند، پیرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شد کسی که نجاتش داده بود، چقدر بر گردن او حق دارد. عشق نزد علم که در حال حل کردن مسئله­ای بر روی شن­های ساحل بود رفت و از او پرسید: آن پیرمرد که بود؟علم پاسخ داد: زمانعشق با تعجب گفت: زمان؟ اما او چرا به من کمک کرد؟

علم لبخندی خردمندانه و زد و گفت: زیرا تنها زمان قادر به درک عظمت عشق است.

http://zibasazi09.persiangig.com/www.pichak.net-30.jpg  گاهی اوقات ما تا با کسی آشنا می­شیم سریع دل می­بندیم و خودمون رو عاشق می­دونیم. شاید هم واقعاً عاشق شده باشیم. اما این زمانه که واقعاً مشخص می­کنه که آیا عاشق بودیم یا فقط یک هوس زود گذر بوده.در حقیقت این زمانه که ثابت می­کنه مقدار علاقه یک نفر به ما یا برعکس چقدره. چون به این زودی­ها نمی­شه به عمق یک رابطه پی برد. حتماً این ضرب­المثل رو شنیدید که می­گه همه چیز نوش خوبه به غیر از دوستی.  البته جا داره اینجا یک مسئله­ای رو هم بگم. تا به حال به یک طناب دقت کردید؟ چرا رشته­های طناب به این راحتی­ها از هم جدا نمی­شن. دلیلش واضحه چون طناب از سه رشته تشکیل می­شه که به هم پیچیده شدن. در واقع رشته سوم باعث می­شه تا دو رشته به هم بافته بشن.عشق هم می­تونه به این صورت باشه. اگر بین دونفر که احساسی برقراره رشته سوم یعنی خدا قرار بگیره، هیچوقت از هم جدا نمی­شن. اگر توی عشقتون اجازه بدید که خدا وارد بشه و ناظر بر روابط شما باشه مطمئن باشید می­تونه ضامن دوام و رسیدن شما به هم باشه.نترسید ضرری نداره. امتحان کنید. فکر کنم حداقل به امتحانش بیارزه و باید این را هم درک کرد که عشقی ارزش داره که عاشق را به عشق حقیقی(لقای خدای مهربون)متصل کنه

سه شنبه 13 بهمن 1388 - 10:24:13 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم